روایت پزشک جراح از لحظات نفسگیر جراحی قطع دست شهید خرازی | اگر قطع نمی کردیم از خونریزی شهید می شد
تاریخ انتشار: ۸ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۴۱۶۸۵
همشهری آنلاین: در جریان عملیات خیبر در اسفندماه سال ۱۳۶۲، یکی از اتفاقات ناگوار، ماجرای مجروحیت شدید شهید حسین خرازی؛ فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و قطع یک دست او در جریان عملیات بود. اما بعد مسرتبخش این اتفاق، زنده ماندن شهید بزرگوار با تلاش تیم پزشکی حاضر در خط مقدم و در بیمارستان صحرایی خاتمالانبیا (ص) بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس، بهداری رزمی، روایت نصرالله فتحیان» نوشته علیاصغر ملا، عباس حیدری مقدم آرانی که در مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده به مجروحیت شهید حسین خرازی اشاره شده است. دکتر ظفر قندی لحظات سخت این عمل سنگین را اینطور شرح داده است: همینطور که مشغول کار بودم، پنج شش جوان باحالت گریه و التماس آمدند سراغم و گفتند: فرماندهمان دارد شهید میشود! با این بچهها رفتیم بالای سر فرمانده مجروح. او را بیرون سوله، روی برانکارد خوابانده بودند. بچهها دورش حلقه زدند. فرمانده جوان بیستوهفت هشتساله به نظر میرسید. دستش از بالای آرنج قطعشده و به پوست وصل بود. سر و بدنش آغشته به خاک و خون بود. در شوک عمیق رفته و هشیاری نداشت؛ آنهم فقط به دلیل قطع دست و خونریزی شدید. آسیب عمده دیگری نداشت. احتمال دادم زمان زیادی برده او را به اورژانس برسانند. در چنین موقع حساسی که مجروح خاصی با شرایط و موقعیت خاص داشتیم، درست انجام دادن کار برایم در اولویت بود و سعی میکردم درگیر احساسات نشوم. سریع دو کار برایش انجام دادم: اول از دست دیگرش که سالم بود، رگ گرفتم و سرم زیاد با فشار وارد رگش کردم. بعد خواستم گروه خونش را تعیین کنند تا به او خون بدهیم و بعد شروع کردم به کنترل خونریزی. همه این کارها را همانجا بیرون اورژانس روی زمین انجام دادم. رگهایی که از محل قطعشدگی خونریزی میداد، با پنس و نخ بخیه گره زدم. بعد هم با یک پانسمان فشاری محکم روی آن را بستم. دست، قطعشده بود و فقط به پوست وصل بود و راهی نداشتم که آن را نگهدارم. در آن محیط خاکآلود و پر از گل، امکان پیوند رگ یا پیوند دست نبود. شاید عقبتر و در بیمارستانهای شهر این امکان داشت؛ اما این مجروح از خونریزی شهید میشد. با کنترل خونریزی در ناحیه قطع عضو، جلوی مرگ او را گرفتیم. حدود یک ساعت سرم و خون به ایشان دادیم تا کمکم حالش بهتر شد.
ارتباط صمیمی فرمانده و رزمنده هاصحنهای که هیچوقت فراموش نمیکنم، رابطه بچهها با فرماندهشان بود؛ اینکه چقدر بچهها او را دوست داشتند و برایش نگران بودند. یک ساعت بعد، فرمانده کمی هوشیاریاش را به دست آورد. از شوک درآمد و فشارخونش قابلاندازهگیری شد. کمکم توانست چندکلمهای حرف بزند. حال همه پرسنل تیم پزشکی با دیدن حال او خوب شد و فهمیدیم کارمان را درست انجام دادهایم. وقتی دوباره بالای سرش رفتم، اولین چیزی که پرسید، این بود: بچههایم کجا هستند؟ فکر میکرد بعضی نیروهایش محاصره یا شهید شدهاند. اصرار داشت برگردد خط مقدم که من مخالفت کردم و گفتم: با این شرایط بههیچوجه امکانپذیر نیست. بچههایت همه خوباند. اتفاقاً خیلیهایشان اینجا هستند. میروی بیمارستان، کمی که بهتر شدی، برگرد به خط. همان موقع، گفتم آمبولانس آماده کردند. او را سوار آمبولانس کردند و به عقب بردند. بعداً گفتند او حسین خرازی، فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) بوده است.
انگار توانش بعد از جانبازی دوبرابر شده بودمادر شهید خرازی از خبر جراحت پسرش روایت میکرد: دست حسین در عملیات خیبر قطع شد؛ وقتی این خبر را شنیدم از هوش رفتم؛ توی بیمارستان یزد به دیدارش رفتم؛ گفتم «حسین، نکنه من بمیرم و تو را دیگر نبینم؟» و حسین گفت «نه مادر انشاءالله عمر طولانی داشته باشی». بعد گفت «مامان، طاقت داری دست مرا ببینی»؛ گفتم «مگه چیشده»؛ دکمههای پیراهنش را که باز کردم گفتم «حسین! پس دستت کجاست؟» و دوباره از هوش رفتم. فکر میکردم حالا که یک دست ندارد، دیگر نمیتواند هچ کاری انجام دهد؛ اما انگار توانش بعد از جانبازی دو برابر شده بود؛ همه کارهایش را خودش انجام میداد، کاری کرد که من هیچ وقت احساس نکردم او یک دست ندارد.
با آن دستش که قطع نشده بود، سینه میزدنا گفته نماند قطع شدن دست «حسین خرازی» باعث شده بود دیگران نسبت به او حساس باشند و کارهایش را زیر نظر بگیرند. او این را خوب میدانست و سعی میکرد تا آنجا که امکانپذیر است، اوضاع را عادی جلوه دهد. در این کار هم به خاطر سعی و تلاش بیوقفه خود موفق بود. خیلی زود کارها را با تمرینات مرتب یاد گرفته و شخصاً انجام میداد. حسین عاشق محرم و سینهزنی بود. مخصوصا چون لشکر او به نام مقدس سیدالشهداء علیه السلام بود. ایام محرم شور و حال دیگری در آن پیدا میشد. بعضی وقتها که دوستان در سنگر جمع بودند، با آن دستش که قطع نشده بود، سینهزنی می کرد. چقدر باصفا بود!
کد خبر 835211 برچسبها شهید کتاب - نویسندگان و پدید آورندگانمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: شهید حسین خرازی بچه ها قطع شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۴۱۶۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
انتقاد امام جمعه باخرز از وضعیت تنها بیمارستان شهرستان
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما مرکز خراسان رضوی،حجت الاسلام والمسلمین توکلی امام جمعه باخرز در خطبههای نمازجمعه با انتقاد از وضعیت تنها بیمارستان این شهرستان گفت: ۱۰ سال از افتتاح بیمارستان شهرستان محروم باخرز میگذرد و مسئولان استانی صدای این مردم را نمیشنوند و بارها از تریبون نماز جمعه در این خصوص صحبت شده است. او افزود:آنچه که این مردم ولایت مدار و شهیدپرور تقاضا دارند راهاندازی و تجهیز کامل این بیمارستان است.
وی با اشاره به بلااستفاده بودن اتاق عمل در این بیمارستان به دلیل نبود جراح و متخصص افزود:چرا باید تجهیزات اتاق عمل در این شهرستان خاک بخورد و کسی به فکر نیست؟ چرا در این دولت مردمی که به صورت شبانه روزی در راستای حل مشکلات مردم تلاش میکند کسی برای تجهیز کامل بیمارستان و پزشک متخصص و بیهوشی و جراح اقدامی نمیکند؟
امام جمعه باخرز به موضوع نداشتن صرفه اقتصادی برای حضور جراح و متخصص در بیمارستان اشاره کرد و گفت:چرا میگویند این موضوع صرفه اقتصادی ندارد؟ آیا زمانی که جوانان این مرز و بوم در جبهههای حق علیه باطل شهید شدند آنها هم به منافع اقتصادی فکر میکردند؟